نمونه هدر وسط‌چین
تیر خورشید
داری چه غم تو امشب؟ ای ذهن تارِ مخدوش! لبریز چیست قلبت؟ آتشفشانِ خاموش! تقصیر سرنوشت است؟ آکنده‌ام ز دردت؟! خیس‌ست اگر همیشه این صورت از بناگوش دیوار خاطراتم همچون تنِ درخت‌ست هرکس رسیده زخمی جا می‌نهد بر آغوش چیزی نمانده از من، هرجا که پا نهادی... جز رد پای اندوه، جز بارِ غصه بر دوش دیدی اگرچه در من، گرداب دردم اما گر غم مرا ببلعد، خونِ که می‌زند جوش؟ از جنگل خیالش بیرون نمی‌توان رفت پژواک خاطراتش پیچد همیشه در گوش پرسی چه حال‌و روزم؟! مانند حالِ کاووس وقتی که خاک ریزند، بر پیکر سیاووش یک تیرماه دیگر، تیری فکنده خورشید تا عاقبت گذارد بر حال تیره سرپوش شاید بگیرد امشب او از معین، سراغی... یا می‌شوم کماکان از یاد او فراموش؟!
✍️ معین محمدی
پیمایش به بالا