اشعار
غزلِ «تیر خورشید»
داری چه غم تو امشب؟ ای ذهن تار مخدوش
لبریز چیست فکرت؟ آتشفشان خاموش
لبریز چیست فکرت؟ آتشفشان خاموش
شعری در بَحرِ غمِ انتظار
بیشتر بخوانید
غزلِ «دل بیسنگر»
تصاحب کردهای شهر دل ما را تو بیلشکر
نکردی ذرهای رحمی از آن ابروی چون خنجر
نکردی ذرهای رحمی از آن ابروی چون خنجر
شعری در بَحرِ دلکش بودن معشوق
بیشتر بخوانید
غزلِ «اقرار بیقراری»
نمیگردد پی یوسف کسی وقتی تو اینجایی
که تو گمگشتهی کنعانی دلهای شیدایی
که تو گمگشتهی کنعانی دلهای شیدایی
شعری در بَحرِ وصف ناگریزی از اقرار زیبایی محبوب
بیشتر بخوانید
غزلِ «چشم صیاد»
مانند آن شیری که بیند صید سرگشته
به یک حمله کند دل، به کمینی دلآشفته
به یک حمله کند دل، به کمینی دلآشفته
شعری در بَحرِ صفات دلنشینی جانان
بیشتر بخوانید
غزلِ «بوسهٔ ماه»
زنجیر قرارم متلاشی شده پیداست
آرامش دل رفته از این شعر هویداست
آرامش دل رفته از این شعر هویداست
غزلی در وصف قیاس ماه با دلپناه
بیشتر بخوانید
دکلمهها
دکلمه «غلیان پریشانی»
از در درآمدی و من از خود به در شدم...
سعدی
دکلمه «تحول دل»
درختان را هنوز ای برف شوق برگ و باری هست...
فاضل نظری
دکلمه «چشم تو»
من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودم...
فاضل نظری
دکلمه «شربت حسرت»
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت...
حافظ