درس عشق | معین محمدی
درس عشق
دل از بندت رها هرگز، نخواهد شد به تنهایی...
ز جور روی تو در سر بر آید شور پیدایی

ز وقتی که تو را دیدم به چشمانم در این عالم
چو می گردم نمی یابم، چشم انداز گیرایی

شود مهتاب از برکه گهی دل بر کند آیا؟
مگر آسان بُوَد دوری‌ت ای ماه تماشایی

مرا عشق تو شد آغاز و از جور تو دل آشفت
دگر بی تو نگردد سر، این احساس شیدایی

چونان مهر تو را انداخت، استاد تو بر این دل
که بر چشمم نمی آید، جز روی تو زیبایی

چو بردم سِر دل آخر، بر لب های دلدارم
کزین بوسه برآید عشق یا احساس بیزاری
✍️ معین محمدی