دلارام یا دلِ‌آرام | معین محمدی
دلارام یا دلِ‌آرام
بغض پنهان گلوگیر به فریاد کشید
نم غم های دل آخر به سیلاب رسید

مه دیده به دم غم فرو بست نگاه
بی خداحافظی از دل، دمی پر کشید

بی خبر رفتُ غمش ماند به رخت تنم
ماه من جام سفر را چه ناگه چشید

پرتوی حُسن دلارام نتابید دگر
عاقبت دست قضا دست بلا را گُزید

گفتم ای عشق نیازار دل عاشقم
کام دلدار در آخر بیاور پدید

غرق اندوه و لبریزم از بارِ غم
در غبار غم از او، دل، آرام ندید
✍️ معین محمدی