پرتوی حسن دلارام | معین محمدی
پرتوی حسن دلارام
تا تو باشی به کنارم، همه شب، قدر من است
تا مقدر بشود، میل سحرگاهی ما!

شاهدا در عطش حُسن تو ام جام بیار
که به سر میرسد آن موسم مِی خواهی ما!

بوی گیسوی تو میبُرد مرا هوش از سر
شب زلف تو یکی شد، با سیاهی ما!

شدم از عشق تو بی خود ز خودم جانانم
چو نفس می گذرد لحظه ی همراهی ما!

پرتوی حُسن تو در قامت دلدار نبود
وَ گرفت رخصت عشق از سر کوتاهی ما!
✍️ معین محمدی