هرگز | معین محمدی
هرگز
در عشق، بی وفایی، رسم زمان همین است
کاری نمی توان کرد، دنیا اگر چنین است

فکر تو از خیالم بیرون نمی رود عشق!
نام تو حک نشانِ این خاتم و نگین است

احساس دوری از تو ترسی به جانم انداخت
حاشا مگر که یک دزد، در راه در کمین است

دنیا اگر چه ما را دور از هم و جدا ساخت
بینی که این زمانه، بسیار خوشه چین است

شیرین بُوَد اگر جان، گیری ز من که در عشق
با تو اگر چه مردن، آن نیز دلنشین است

من همچنان درختم در انتظار باران
گاهی کنم فراموش، این ریشه در زمین است

آتش اگرچه سوزان ، عاشق اگرچه پرغم
تمثیل بس به جایی‌، کین عشق آتشین است

با مهر تو جهانم محدود شد به اندوه
بار غمِ تو ای دل! همواره با معین است..
✍️ معین محمدی